همنشین دل

ای همنشین من در این دنیا،تو تمام غم های مرا بخاطر بسپار وهمیشه در اندیشه ات نگهدار و به تاریخ بگو که عده ای همیشه بدنبال حقندونخواهند گذاشت که مستکبران بر مسثضعفان وپابرهنگان حکومت کنند.

انشاء رهبری

دوشنبه, ۴ آبان ۱۳۹۴، ۰۸:۵۵ ق.ظ

پس از پایان اوج رسانه ای نامه ی مقام معظم رهبری(+)، گرچه برای نوشتن در این رابطه دیر شده است اما شاید من باب یادآوری، ذکر نکات ذیل خالی از لطف نباشد:

1)      پایان نشست وین در حالی رقم خورد که واپسین روزهای ماه رمضان در حال سپری شدن بود و رهبری در عید فطر، در خطبه ی نماز چندین بار از عبارت " چه تصویب بشود چه تصویب نشود" استفاده کردند و از همان ابتدا مشخص بود که رهبری قصد دارند نهاد ها و سازمان های مربوطه برجام در این رابطه تصمیم گیری نمایند، تا دشمن خارجی ذهنیت «رهبری مخالف آسایش مردم » را به جامعه تزریق ننماید و استراتژی دوگانگی حدر حاکمیت در نطفه خفه شودو در واقع ارکان جمهوریت نظام در این رابطه تصمیم گیری نمایند.اما آنچه موجب شد رهبری پس از سه ماه خود وارد عرصه شوند ( خود را هزینه کنند) قطعا و حکما کوتاهی شورای عالی امنیت ملی و مجلس شورای اسلامی در تحقق مصلحت ملت در زمینه تایید برجام بود، چرا که با وجود شرایط نامه رهبری در طرح مجلس و نامه شورای عالی امنیت ملی، نوشتن چنین نامه دراز و طویلی بیهوده می باشد.

2)     با کوتاهی خواص بی خواص، ورود رهبری (به قول رئیس مجلس  تصمیم نظام)  در مساله برجام ضروری می بود،رهبری برای جلوگیری از القای ذهنیت «رهبری مخالف آسایش مردم» اولین شرط خود در نامه را برداشتن تمام تحریم های اقتصادی و مالی قرار می دهند چرا که دولت مشکلات اقتصادی را به نحریم ها گره زده است.

3)       در شروط ذکر شده در نامه ، تمام خطوط قرمز پیش از مذاکرات با اندکی عقب نشینی وجود دارد که نشان می دهد رعایت خطوط قرمز عزت و پیشرفت را برای کشور فراهم می کند که در میان آنها شرط اظهار نظر در رابطه با ساختار تحریم ها، در جهت حفظ عزت در گفتار می باشد که فی الحال حتی عربستان سعودی نیز این نوع تعریف از عزت زیر علامت سوال رفته است.

4)      در دوره ی قبل از مذاکرات ،رهبری  خطوط قرمز را در جلسات عمومی مطرح می کردند تا مسئولین بدینوسیله در اجرای آنها بکوشند، اما در این نامه رهبری برای رصد اقدامات و تعهدات طرف مقابل به تشکیل کارگروهی توصیه نمودند تا این بار نظارت سازمان یافته تر بر این قضیه شکل گیرد گرچه در نامه ی رئیس جمهور(+) اشاره ای به تشکیل کارگروه نشده است و همچنان منتظر تشکیل این کارگروه از طرف شورای عالی امنیت ملی هستیم.

5) تا به اینجا، دشمن  قصد داشت با بهانه صلح آمیز بودن انرژی هسته ای به کشور و ملت فشار وارد کند و براندازی را شکل دهد، اما با تصویب برجام این بهانه ، تاریخ مصرف خود را از دست داد و طبیعی است که دشمن به سمت بهانه های واهی تروریسم و حقوق بشر متمایل گردد که در این نامه، رهبری با شروط خود بزرگراه یک طرفه بهانه صلح آمیز بودن هسته ای به بهانه های دیگر را مسدود کرد و اگر دشمن قصد چنین  کاری را داشته باشد به بهانه اول یعنی صلح آمیز بودن انرژی هسته ای باز می گردد که البته در نزد افکار عمومی با فرض چنین اقدامی به عنوان متهم شناخته خواهد شد.

پ ن : در خطاب به آقای نقویان، پشت گوش من مخملی هست؟!؟

نظرات  (۱)

۰۵ آبان ۹۴ ، ۲۰:۰۳ تاکسی نوشت
:🚖

آیا من دُزدم ...؟! 




آیا ما دزدیم. ..؟! 




راننده خط، بی‌توجه به صف
مسافران که در زیر باران منتظر ماشین بودند، کنار خیابون داد می‌زد: 




«دربـــــــــــــــــست...» 




 




نگاه معنی‌دار و اعتراض‌های
گاه و بی‌گاه مسافران، 




هم راننده رو کلافه کرده
بود و هم ما رو. 




 




به‌خاطر همین من و یک
خانم و دو آقای دیگه با همدیگه، ماشین رو با کرایه ۶۰۰۰ تومن دربست گرفتیم، که
برای هر مسافر نفری ۱۵۰۰ تومن می‌افتاد، درحالی که کرایه خط فقط ۵۵۰ تومن بود. 




 




به هر ترتیب سوار تاکسی
شدیم و راننده شروع کرد از مشکلات ماشین و گیر‌نیومدن لاستیک و بنزین آزاد زدن
صحبت کردن و ... 




 




کنار راننده مرد جوانی
نشسته بود که انگار از خیس ‌شدن زیر بارون دل‌ خوشی نداشت. 




 




راننده تاکسی: برادرخانمم
یه وام ۶ میلیون تومنی می‌خواست
بگیره مجبور شد ماشینش رو بذاره به عنوان وثیقه. 




بنده‌ خدا الان خورده به
مشکل، دارند ماشینش رو مصادره می‌کنند. 




یه عده دزد دارند میلیارد
میلیارد اختلاس می‌کنند کسی هم خبردار نمیشه، اون وقت این جوون رو ببین چجوری سر

می‌دوونند! 




 




مسافر: نوش جونش! 




 




راننده (نگاه متعجب): نوش
جون کی‌؟ 




 




مسافر: نوش جون کسی که ۳۰۰۰ میلیارد تومن خورده! 




 




راننده (با لحن عصبی
آمیخته به تمسخر): نکنه اون بابا فامیل شما بوده؟ 




 




مسافر: نه! فامیل من
نبوده اما یکی بوده مثل همین مردم، مثل شما! 




مگه این یارو از مریخ
اومده اختلاس کرده‌؟ یا اون مدیر بانک از اورانوس به ریاست رسیده بوده‌؟ 




 




راننده: نه آقا جان اونا
از ما بهترون‌اند! 




من برای یک جفت لاستیک
باید ۳ روز برم تعاونی، 




اون وقت اون ۳۰۰۰ میلیارد تومن رو می‌خوره
یه آبم روش..! 




 




مسافر: خب آقا جان راضی
نیستی نخر! 




 




راننده (با صدای بلند):
چرا نامربوط میگی مرد حسابی؟ مجبورم بخرم ! لاستیک نخرم پس چجوری با ماشین کار کنم
؟ 




 




مسافر: وقتی شما که دستت
به هیچ جا بند نیست و یه راننده عادی هستی، وقتی می‌بینی بارندگی شده و مسافر
مجبوره زود برسه به مقصد، میای ماشینی که باید تو خط کار کنه رو دربست می‌کنی... 




 




راننده پرید وسط حرف طرف
که: 




آقا راضی نبودی سوار نمی‌شدی! 




 




مسافر‌ (با خونسردی): می‌بینی؟
من الان دقیقاً حال تو رو دارم، وقتی داشتی لاستیک ماشین می‌خریدی... 




مرد حسابی فکر کردی ما که
الان سوار ماشین تو شدیم و ۳ برابر کرایه رو داریم می‌دیم راضی هستیم؟ 




ما هم مجبوریم سوار شیم! 




وقتی تو به عنوان یه
شهروند عادی اینجوری سواستفاده می‌کنی، از مدیر یه بانک که میلیاردها تومن سرمایه
زیر دستشه چه انتظاری داری؟ 




اون هم یکی مثل تو در
مقیاس بالاتر. 




 




راننده آچمز شده بود و
سرش تو فرمون بود ... 




 




مسافر که حالا کاملاً دست
بالا رو داشت با خونسردی ادامه داد: 




دزدی، دزدیه ... البته
منظورم با شما نیستا ... 




ولی خدا وکیلی چنددرصد از
مردم ما اون کاری که بهشون سپرده شده رو خوب انجام میدن؟ 




که انتظار دارند یه مدیر
بانک کارش رو خوب انجام بده؟ 




منتهی وقتی اونا وجدان
کاری ندارند کسی بویی نمیبره، اما گندکاری یه مدیر بانک رو همه می‌فهمند! 




برادر من تو خودت رو
اصلاح کن تا اون مدیر بانک جرأت همچین خلافی رو نداشته باشه. 




اینجور موقع ها معلوم
میشه اگه ما هم آب گیرمون بیاد شناگر ماهری هستیم! 




 




راننده که گوشاش تو اون
هوای سرد از شدت خجالت حسابی سرخ شده بود گفت: 




چی بگم والا...! 




 




من اولین نفری بودم که تو

مسیر باید پیاده می‌شدم 




و طبیعتاً طبق قرار
اجباری با راننده باید ۱۵۰۰ تومن کرایه می‌دادم. 




وقتی خواستم پیاده شم یه
اسکناس ۲۰۰۰ تومنی به راننده دادم. 




 




راننده گفت ۵۰ تومنی دارید؟ 




 




با تعجب گفتم: بله دارم و
دست کردم تو کیفم و یه سکه ۵۰ تومنی به راننده دادم. 




راننده هم یک اسکناس ۱۰۰۰ تومنی و یک اسکناس ۵۰۰ تومنی بهم برگردوند و


گفت: به سلامت! 




 




همونطور که با نگاهم
تاکسی رو که تو هوای بارونی مه‌آلود حرکت می‌کرد رو دنبال می‌کردم، چترم رو باز
کردم و پولا رو تو کیفم گذاشتم ... 




 






آروم شروع کردم به قدم
زدن و با خودم فکر می‌کردم: 




یعنی من هم باید خودم رو
اصلاح کنم...!؟ 




 




دزدی فقط دزدی های کلان
نیست! 




دزدی از همان صد تومان و
دویست تومان شروع می شود 




 




همه ما در ذهن خود
ایستاده ایم تا دیگران اصلاح شوند یا شاید قهرمانی بیاید و همه را اصلاح نماید...
پاسخ:
سلام. خوب شد،تو وبلاگ نداشتی، وقتی نظرت یک پست هست، فکر کنم پستت یه روزنامه هست!
مطلب کپی پیست شبکه اجتماعی بود،اما نکته درستی هست 

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی