همنشین دل

ای همنشین من در این دنیا،تو تمام غم های مرا بخاطر بسپار وهمیشه در اندیشه ات نگهدار و به تاریخ بگو که عده ای همیشه بدنبال حقندونخواهند گذاشت که مستکبران بر مسثضعفان وپابرهنگان حکومت کنند.

۷ مطلب در ارديبهشت ۱۳۹۳ ثبت شده است

سکانس پنجم: مسئولین

در این سکانس سعی شده است که گله ها و انتقادات مردم به مسئولین، با کمک صحنه هایی از سریال پایتخت3، مطرح شود.

اولین انتقادی که به صورت هنرمندانه، در سریال پایتخت3، نسبت به وظایف مسئولین مطرح شد، بحث گیردادن های الکی و بی خودی مأمور بازرسی (اماکن) به عنوان عضو کوچکی از خانواده دولت، به نام آشپزخانه ی هما بود. ایراد مأمور بازرسی به هما این بود که نام آشپزخانه «سارا و نیکا» فارسی نیست و باید عوض شود؛ و یک سری صحبت های این چنینی که به ظاهر، جز وقت تلف کردن و گذراندن زمان اداری، فایده ی دیگری برای مأمور نداشت و در طرف مقابل هم، از دست دادن مشتری و زمان کسب وکار کمترین زیانی بود که در نتیجه این احساس مسئولیت نصیب هما و همکارانش می شد.

انتقاد دیگری که به دولتمردان و مسئولین نسبت داده شد، مراسم و تشریفاتی بود که برای احداث و کلنگ زنی پروژه ها صورت می گرفت. به عنوان مثال، پروژه «جاده کمربندی علی آباد» که برای کلنگ زنی اش دست کم شش هفت ماشین پلاک قرمز با کلی تدارکات و شیرینی در محل حاضر شدند و با کلنگ زدن های پی در پی شهردار و فرماندار، تأکیدشان بر احداث پروژه و یا خدمت رسانی شان به مردم را ثابت می کردند. مردمی که وظیفه شناسی مسئولین در قبال پروژه ها را در تحویل بی عیب و نقص و به موقع آنها می دانند و نه در احداث و کلنگ زنی تنها... .

مسئله ی بعدی که در برخورد مسئولین با مردم زیاد به چشم می خورد و کمتر از نگاه تیزبینانه مردم دور می ماند، استفاده کردن از وسایلی است که شائبه ی تظاهر و ریا را در ذهن مردم به وجود می آورد.

مثال مربوط به این بخش را می توان در صحنه ای متصور شد که مسئولین رده بالای علی آباد از شهردار و فرماندار تا رئیس اداره محیط بانی هر یک تسبیح به دست، محیطِ مراسم تجلیل از «بهبود» را با اذکار خود نورانی می کردند.

 

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ ارديبهشت ۹۳ ، ۱۰:۴۵
حامد برزگر

پسربچه ای بود نامش امیرحسین ، می خواست برود مدرسه ، از سرویس مدرسه اش جامانده بود ، لازم بود تا پدرش او را به مدرسه برساند ، پدرش یک چشمش را از دست داده بود امیرحسین از اینکه پدرش با چنین وضعیتی تا مدرسه همراهی اش کند شرم سار و خجول بود اما هیچ به پدرنگفت ، هنگامی که امیر حسین با پدرش به مدرسه رسیدند همکلاسی های بازیگوش ، امیرحسین را مسخره کردند!!!

امیر حسین کم کم بزرگ شد حادثه ی ناخوشایند کودکی اش در انباری ذهنش خاک می خورد ، ازدواج کرد ، مدرک ارشدش را از دانشگاه شریف گرفت و برای اخذ مدرک دکتری هم به خارج از کشور رفت و فرزندان و همسر خود را به خارج از کشور رفت ،

پدرش خوشحال از موفقیت امیرحسین برایش هدیه خرید و با وجود کهولت سن ، تصمیم گرفت تا فرزندش را ببیند . زنگ خانه به صدا در آمد ، کیست ؟!! بابا هست از ایران آمده است! پدر وارد خانه امیرحسین می شود فرزندان امیرحسین از چهره ی نابینای پدر بزرگ می ترسند و جیغ می زنند و فرار می کنند !! 

امیرحسین که نظاره گر صحنه هست خاطره ی مدرسه اش را به یاد می آورد در همان حال با عصبانیت به پدرش رو می کند و می گوید از خانه من برو بیرون . برو بیرون !

امیرحسین به ایران باز می گردد با ورودش به ایران جشن می گیرند اما امیرحسین هرچه به اطرافش چشم می دوزد خبری از پدر نیست ، مادر نامه ای را از طرف پدر به امیر حسین می دهد 

در نامه نوشته شده است : امیرحسین جان در کودکی در حادثه ای تصادف کردی، دکتر ها گفتند چشمت کور خواهد شد ، نیاز به پیوند قرنیه هست ، کسی حاضر به پیوند قرنیه نبود ، من ، پدرت قرنیه چشمم را به تو هدیه کردم تا در آینده بتوانی موفق باشی.خداحافظ فرزندم

حال امیرحسین بود و غم بزرگی که رهایش نمی کرد!


حضرت آقا یه چی میگن جناب رئیس جمهور چیز دیگری !!؟ 



۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۳ ارديبهشت ۹۳ ، ۱۶:۳۵
حامد برزگر

سکانس دوم: تعالیم دینی

سی و اند سالی از انقلاب اسلامی می گذرد و روز به روز بر تأثیر مثبت این انقلاب در زندگی ما افزوده می شود. انقلابی که متأثر از اصول و قوانین دین اسلام است؛ دین جامعی که برای همه ی ابعاد زندگی ما برنامه و راهکار داشته و ما را برای بهتر زندگی کردن و بهره مندی واقعی تر از مواهب این دنیا یاری می دهد؛ از آداب در خانواده و برخورد با دوست و همسایه گرفته تا احکام مربوط به ریزترین و جزئی ترین مسائل مانند خوراک، لباس و ... .

و اما آنچه که در سریال پایتخت3 به خوبی به آن اشاره شد، به تصویر کشیدن تعالیم و دستورات اسلام و نگاه صحیح به زندگی و تأثیر شگرف آن بر آرامش و آسایش در خانواده، به عنوان یکی از اهداف والای خانواده بود. صحنه های متفاوتی که در آن هما به عنوان معلم اخلاق خانه، نقی را نسبت به بعضی رذایل و عادت های بد آگاه می کند و او را از تکرار آنها برحذر می دارد. زمانی که هما، نقی را به خاطر ناسپاسی از وضعیت درآمدی و سرمایه ی اندکی که آخر ماه دستشان را گرفته بود، سرزنش می کند و او را دعوت به شکرگزاری و سپاس می کند. یا موارد متعددی که هما از حسادت کردن های نقی به «بهبود» ناراحت می شود و او را به اجتناب از این رذیله اخلاقی توصیه می کند.

یکی دیگر از صحنه های جالب این مجموعه، زمانی است که «اوس موسی» با دستان گچ گرفته با کمک نقی تیمم می کند و مشغول به نماز خواندن و راز و نیاز می شود؛ نمازی که نه در رکوعش توانست از دستانش کمک بگیرد و نه در سجودش... ؛ و راز و نیازی که شاید به مخاطبانش فهماند با وجود آنکه در رنج و سختی هستیم باز هم به یاد خدا باشیم نه اینکه به دلیل اعتراض از خداوند نماز را ترک کنیم. نماز صبح خواندن «ارسطو» و «چوچانگ» در کنار هم نیز از صحنه های ویژه و متفاوت این سریال بود.

یکی از معدود صحنه های احساسی سریال، رفتن نقی به مزار مادرش «لیلا» و فاتحه فرستادن و درد و دل کردن با او بود. سکانسی که در آن نقی از مادرش می خواهد که برای حل مشکلات زندگی اش دعا و گره گشایی کند. درد و دلی که ما را بیش از گذشته قدردان مادران و محتاج دعایشان می کند.

سکانس سوم: ازدواج

گرچه مقوله ی ازدواج به عنوان شاخه ای از درخت تعالیم دینی شناخته می شود اما برای آنکه به طور مفصل به این بحث پرداخته شود آن را در سکانس جداگانه ای مورد بحث قرار می دهیم.

در این سریال نکته ای که بیش از همه جلوه می کرد و رخ نشان می داد، برگزاری مراسم عقد «ارسطو» در خانه ی نقی و حواشی مربوط به آن بود.

یکی از معضلاتی که در اکثر مراسمات عقد و عروسی با آن مواجه هستیم وضعیت پوشش آقایان و بانوان شرکت کننده در مراسم و مباهاتی است که از طریق لباس های گران قیمت و کمیاب به یکدیگر می کنند. پوشیدن لباس هایی غربی و وارداتی مثل کراوات، پاپیون و حتی کفش پاشنه بلند و ...؛ که کارگردان با ظرافت خاصی این نوع پوشش و رفتار را غیر اخلاقی جلوه داد.

سکانسی که در آن، «ارسطو» برای اینکه در برابر خانواده تهرانی همسرش کم نیاورد و شخصیت خود و اقوامش را بالا نگه دارد – به خیال خود – نقی را هم مجاب به بستن پاپیون می کند. یا در صحنه ای دیگر که هما اصرار به پوشیدن کفشی پاشنه بلند می کند که پای او را چنان اذیت می کند که حتی راه رفتن عادی را هم از او گرفته است؛ و برای اینکه از غافله ی آبروداری های خیالی که تمدن غرب بر ما تحمیل کرده جا نماند این درد و رنج را تحمل می کند.

سکانس چهارم: اجتماع و فرهنگ

از آنجایی که جامعه ی ما هدف اصلی خود را پیاده سازی تمدن نوین اسلامی و خود را پیشقراول این حرکت عظیم در جهان و دنیای اسلام می داند، مسلماً از سوی مستکبران و سرمایه داران غربی، که منافع شان در خطر است، تحت فشار و مانع تراشی قرار می گیرد. دشمنانی که برای مقابله با این روند، بجای اشغال شهرها و روستاها و آسیب زدن به زمین های زراعی و خشکاندن نخلستان های خوزستان به فکر اشغال روح و افکار و خشکاندن عقاید، آداب و رسوم و خلاصه فرهنگ و هویت غنی مان برآمده اند. گرچه در این مبارزه پیشرفت هایی هم داشته اند اما آنچه که باید برای مقابله ی با آنها انجام بگیرد و از چشم فرماندهان و افسران فرهنگی مان غافل نماند، شناسایی و ترمیم نقاطِ استراتژیکِ آسیب دیده فرهنگی می باشد.

کارگردانان و فیلم سازان به عنوان یکی از فرماندهان این پیکار می توانند با ساختن فیلم و سریال هایی ارزشی پاتک خوبی، به حملات ددمنشانه و تبلیغات سوء دشمن بزنند.

سریال پایتخت3 به عنوان محصولی مناسب و تأثیرگذار در این جنگ می تواند به طور قابل توجهی در مقابل حملات دشمن بایستد و از فرهنگ و هویت اسلامی مان دفاع کند. در ادامه نمونه ای از این موارد را شرح داده شده است:

یکی از معضلاتی که تا حدودی در جامعه ی ما عادی شده و صدا و سیمای ما هم در این عادی شدن بی تقصیر نبوده است، آرایش دخترانه ی پسران جامعه ی ماست. آرایش مو همراه با مدهای روز دنیا و حرکت وقیح و زشت ابرو برداشتن و اتفاقات ناپسند دیگری که قلم از نوشتن آن شرم دارد؟!

صحنه ای که خیلی هنرمندانه به این موضوع پرداخته، مربوط به قسمتی می شود که «اوس موسی» پس از بهبود سلامتی و بازشدن دست هایش تصمیم می گیرد پیش از رفتن به خانه ، به آرایشگاه برود. آرایشگر پس از کوتاه کردن مو و تراشیدن ریش، با کمال بی شرمی و حتی بدون نظرخواهی از «اوس موسی» تصمیم به تمیزکردن ابروهای او می گیرد که این اقدام آرایشگر موجب واکنش شدید از طرف «اوس موسی» می شود؛ نهایتاً «اوس موسی» با پست شمردن این حرکت برای مردان، آرایشگر را از انجام این حرکت باز می دارد.

موضوع فرهنگی دیگری که در سریال پایتخت3 به آن پرداخته شد، انتخاب اسم برای فرزند «فهیمه» بود. نکته ی جالب در میان گفتن اسم از سوی خانواده نقی، پیشنهاد «بابا پنجعلی» به عنوان یک فرد سالخورده و مو سفید کرده - و کسی که کمتر زیر تیرهای دشمن در جبهه ی جنگ نرم قرار گرفته - نام فاطمه بود که پس از اظهارات «فهیمه» با گفتن عباراتی چون «اسم اهل بیت است و شگون می آورد»؛ نهایتاً، پیشنهاد «بابا پنجعلی» مورد تأیید خانواده قرار گرفت.

موضوع سوم، ولخرجی ها و آبروداریهای خیالی ای بود که ارسطو، نقی و هما برای دیدن «چوچانگ» انجام دادند. زمانی که ارسطو و نقی تصمیم گرفتند که لباس های همیشگی خود را با لباس هایی گران قیمت و شخصیت زا !، عوض کنند؛ یا زمانی که نقی کفش هایی را که سه سال بود که آن کفش ها را به پا داشت به خاطر دیدار با چوچانگ عوض می کند و در پایان ماجرا، سیمان روی آنها می ریزد و لباس هایشان کثیف می شود و منجر به پوشیدن مجدد لباس های قبلی شان می شود. این صحنه ها حاکی از نفی چنین آداب و رسومی می باشد.

موضوع چهارمی که به آن پرداخته می شود، اتفاقات چهارشنبه سوری و وسیله ای است که «چوچانگ» به عنوان جایگزین خوبی برای ترقه ها و سروصداهای دلخراش آن شب به «ارسطو» پیشنهاد می دهد. وسیله ای بی خطر که اگر جایگزین ترقه های کشنده شود می تواند آسمان زیبا و روشن چهارشنبه سوری را جایگزین آسمان تیره و سیاه آن شب ها گرداند.

موضوع پنجمی که کم و بیش اتفاق می افتد، مربوط به سکانسی می شود که راننده تاکسی پس از اینکه پی می برد که مسافرش «بهبود» تیر خورده و زخمی است بلافاصله و بدون هیچ حرفی او را از ماشین پیاده می کند و می رود؛ ترسی که شاید از قوانین نامناسب و بوروکراسی های نابجای نیروی انتظامی و دیگر ادارات نشأت گرفته باشد.

و نهایتاً ماجرای تعجب «چوچانگ» از اینکه چرا در بیمارستان ها قبل از انجام عمل باید کل پول را کمال وتمام پرداخت کرد؛ موضوع خوبی است که توجه مسئولین مربوطه را در بخش نظام مالی سلامت می طلبد.

 


 ادامه دارد . . .

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۶ ارديبهشت ۹۳ ، ۱۷:۵۲
حامد برزگر
برای دانلود بروشور ماه رجب اینجا را کلیک کنید

برای دانلود دعای یامن ارجوه ماه رجب اینجا را کلیک کنید

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ ارديبهشت ۹۳ ، ۱۲:۲۴
حامد برزگر

در سریال های قبلی سینمای تابو شکن، ابتدا فضای سکولار و ضدارزشی سینما را مجسّم کردیم و سپس علاقه و گرایش خانواده های ایرانی به سریال پایتخت3 را در قالب داستانی بازگو کردیم؛ در این مطلب قصد داریم کمی جزئی تر دلایل تمایل خانواده ها به این سریال را در قالب سکانس هایی تشریح کنیم:

سکانس اول: خانواده

همان طوری که می دانید یکی از مهم ترین و اصلی ترین نهادهای جامعه اسلامی ما، خانواده است؛ نهادی که اگر دستورات دین اسلام در آن پیاده شود نه تنها باعث رشد و تعالی زوجین می شود، بلکه زمینه ساز تعلیم و تربیت فرزندانی صالح نیز خواهد شد.

با توجه به همین نقش تعیین کننده و کلیدی خانواده است که دشمنان قسم خورده ی این نظام، تمام همّ و غم شان، تضعیف و خدشه دار کردن این نهاد مقدس و حیاتی شده است. با توجه به این خطرات و تهدیدهاست که، اکثر کارگردانان دلسوز و ارزشی ما تمرکز فیلم ها و سریال های خود را روی سکانس خانه و خانواده می گذارند، و کنه و اساس فیلمنامه هایشان را به این موضوع اختصاص می دهند.

یکی از دلایل محبوبیت و دلنشینی پایتخت3 نیز شاید پرداختن به همین سکانس خانواده باشد؛ سکانس هایی چون عشق و علاقه ی بی نظیر نقی و هما به یکدیگر؛ سکانسی که هما برای شاد کردن و درمان افسردگی همسرش نقی، حاضر به تدارک مراسمی صوری در کنار مراسم تجلیل از «بهبود» و دیدار و صحبت با شهردار و فرماندار می شود؛ و در طرف مقابل نیز، نقی - که از موضوع بی خبر است - به محض دریافت لوح تقدیر، با کلماتی چون «پشت هر مرد موفق یک زن خوب است» در بین حاضرین از زحمات و دلسوزی های همسرش هما، تشکر و قدردانی می کند؛ یعنی یک رابطه ی دوطرفه ی شیرین و لذت بخش؛ همان چیزی که اسلام از زن و شوهر خانه انتظار دارد. یا در سکانسی دیگر که نقی به خاطر اشتباهات خودش بدون هیچ ابایی از هما عذرخواهی و ابراز پشیمانی می کند؛ سکانس هایی که اگر به خوبی توسط خانواده ها درک و تجزیه و تحلیل شود، می تواند آثار و پیامدهای خوبی برای خانواده ها در پی داشته باشد. یا تکیه کلام ارسطو درباره ی همسرش که، «زنمه... پاره ی تنمه!» می تواند در عین طنز، معنا و برداشتی عمیق داشته باشد. یا دلیلی که «اوس موسی» مجبور شد به خاطر شکستگی دستانش چند هفته ای پیش خانواده ی معمولی بماند و این قضیه را از خانواده اش کتمان بکند، چیزی جزء خانواده و همسرش نبوده است؛ به طوری که وقتی «اوس موسی» به خانه برمی گردد و با اخلاق تند همسرش به خاطر این کم لطفی ها مواجه می شود باز لام تا کام حرف نمی زند و حقیقت را به همسرش نمی گوید. حتی بعد از گذشت زمان، که همسرِ اوس موسی،  جریان را از زبان «فهیمه» و «بهبود» می شنود باز «اوس موسی» قضیه را باز نمی کند و حتی اجازه نمی دهد که همسرش بلوتوث خراب شدن خانه ی نقی را ببیند و نهایتاً جمله ی زیبای «اوس موسی» به همسرش که «دل شما نشکنه هر چی دیگه شکست، شکست». مورد دیگری که گفتنش خالی از لطف نیست، تعجّب و حیرت «چوچانگ» به عنوان یک زن چینی، از عشق متقابل و دو طرفه ی هما و نقی به یکدیگر است، تا جایی که آرزو می کند که کاش من هم بتوانم مثل هما، «ارسطو» را دوست داشته باشم؛ عشقی که علاوه بر چوچانگ، مربّی کشتیِ نقی هم به آن اذعان می کند و دوپینگ و آمادگی کامل او برای مسابقات را چیزی جزء، وجود همسرش، هما نمی داند.


مثال هایی که هدف همه ی آنها برقراری آسایش و آرامش در خانواده است. آسایش و آرامشی که زمینه ساز رشد و تعالی فرزندانی خواهد شد که موجب شکل گیری تمدنی اسلامی، جهانی و فراگیر خواهد شد.

 

 

ادامه دارد . . .


۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ ارديبهشت ۹۳ ، ۱۴:۴۹
حامد برزگر
این روز ها واقعیاتی در نزدیکی ما در حال رخ دادن  است و ما از آن بی خبریم . برخی از روی احساس انجام می گیرد و برخی از روی قوه عقلانی ، مهم نیست ، مهم این است که عمل از انسان سرزده است و نتایجی دارد.

امروز زن ، مرد است و مرد ، زن است؛ زن مردانگی می کند و مرد هم مردانگی! جای تعجب نیست ، اشتباه هم ننوشتم . جای زنانگی اینجا ، همین جا، خالی است ؛ این است که نرخ بیکاری،شده است 16 درصد ؟!!

شاید باشد معما، برای برخی این جمله ، بیکاری چه ربطش به زن ! ساده است ، کمی بیاندیش ، چون زن شود کارمند ، می گیرد جای یک کارمند ، کاش بود آن کارمند، مرد ، شاید شود نان آور آن مرد ! شاید هم آن مرد شود بابا!

چون ندارد آن مرد کار ، می ماند مجرد و تنها ، به پیروی از آن ، زن هم می شود مجرد و تنها!!؟

چون زن شود مجرد ، آنگاه می شود مانکن ، یا که جایشان می شود عوض !!؟

جایشان که شد عوض ، فساد می شود عیان ؛ چون فساد شود عیان ، می شود ازدواج نابود !

صبر کن ، ادندان به جگر بگذار ، چون زن شود کارِمند، بچه می رود مهد ، چون رود مهد ، یاد می گیرد رقص !

چون زن شود منشی ، می کند از مرد اطاعت ، اطاعت از غیر همسر ، برای چه ؟!! برای یک قران نان !!

نانی که خیلی اش می رود به جیب مدیر ، مدیر هوس باز و بی غیرت !

جون زن شود کارمند ، از مرد می خواهد غذا، چون غذا خواهد از مرد ، مرد غذا می گیرد از فست فود! چون خورند فست فود ، سلامتی میرود زیر علامت سوال ؟!!

چون زن شود کارمند ! زن می شود مشغول ، وقت ندارد برای مادری، چون نشد مادر، جمعیت می شود منفی، شیعه می شود محو!!؟

چون زن رود دانشگاه ، آن هم مهندسی، ارشد ،عمران، می رود توقع بالا ؛ تا سقف آسمان بالا! آنجا نمی آید شوهر، نمی پذیرد همسر! او شود تنها و بی کس! آنگاه شود فسرده!

چون زن شود کارگر ، نه پزشکی یا دبیری ، وقت ندارد برای همسر ، چون شود اینگونه ، چشمان همسر آرام نگیرد، شود بی قرار  و بی تاب ، آنگاه  خانواده شود سست و بی بنیاد!؟!

راه یکی است و فقط یکی : یا مرد شود زن ، یا زن شود مرد ، که این هم امکان ذاتی اش هست ممتنع !

بله اینگونه می شود که اگر زن در نقش اصلی خود انجام وظیفه نکند می تواند یک تمدن و یک جامعه را از پایه سست و توخالی  کند و تمدنی که آرزوهای دیرینه دارد ، آرزوهایش را به گور برد. 

آنها برایمان برنامه دارند ، برای تک تک ما !!؟

۶ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ ارديبهشت ۹۳ ، ۰۲:۰۳
حامد برزگر

از اتفاقات پرالتهاب و ناگوار آن شب چند ماهی است می گذرد. در این مدت، سه چهار فیلم روی پرده ی سینما بالا رفته اند و پایین آمده اند؛ سریال های متعدد و متنوعی از شبکه های داخلی پخش شده اند... اما،

دریغ از نکته ای آموزنده برای خانواده ها؛

دریغ از اشاره ای به حفظ و حراست از اعتقادات و سنت ها؛

دریغ از احیا کردن فرهنگ ساده زیستی و ارتباط با آشنایان و همسایگان؛

دریغ از برپا کردن مراسمات عاری از گناه و معصیت؛

دریغ از فرهنگ سازی برای مسائل روز جامعه؛

دریغ از نحوه ی صحیح زندگی کردن؛

و خلاصه دریغ از سبک زندگی اسلامی.

آن شب و آن سرخ و سفید شدن ها و سر به پایین انداختن های اهل خانه نه تنها به خاطر نبود دریغ ها بود بلکه به خاطر تیشه ی بی شرمانه به ریشه ی زندگی ناب اسلامی که همان اصول و اعتقادات است بود؛ نه تنها در مسیر تحقق تمدن نوین اسلامی فیلمی ساخته نشد بلکه به عکس در خلاف جهت بزرگراه تمدن نوین اسلامی، ماشین سینما به سرعت در حال حرکت است؛ نه تنها فرهنگ سازی اسلامی نمی شود بلکه تابوشکنانه در حال پیشروی و سرایت آن به تلویزیون های خانگی نیز هست.

بعد از آن شب که خانواده ی ما یک نه «بزرگ» به سینما گفت، سینما از لیست تفریحات سالم خانواده ی ما خط خورد و تلویزیون که خیلی هم در خانه هوادار نداشت جای او را گرفت و سهم بیشتری از اوقات ما را به خود اختصاص داد؛ تلویزیونی که فقط برای تماشای فیلمهای تکراری چون یوسف نبی (ع)، شوق پرواز و گاهی هم بیست و سی روشن می شد؛ تلویزیونی که به ندرت کانون گرم خانواده را در کنار خود می دید؛ تلویزیونی که اگر این فیلم های دست دومش را هم کنار بگذاریم چیزی جز تبلیغات و مسابقات ثروت اندوز در آن به چشم نمی خورد.

روزها و شب ها این چنین می گذشت تا اینکه خبر پخش شدن پایتخت3 در ایام نوروز کم کم سکوت اهالی خانه را درباره ی سینما و تلویزیون شکست و باعث واکنش و اظهارنظر از طرف همان افرادی شد که در مسیر برگشت از سینما صمٌ بکمٌ شده بودند.

هر یک از اهالی خانه با اشاره به سکانس هایی از پایتخت1 و 2 به یکدیگر کمک می کردند تا محتوا و بازیگرانش را به یاد آورند؛ پدرم گنبد و گلدسته ای را که قرار بود با کامیون ارسطو به قشم ببرند از پایتخت2 به یاد داشت؛ مادرم عشق و علاقه ی کم نظیر خانواده ی نقی به خصوص نقی و هما به یکدیگر را بعد از یکسال فراموش نکرده بود؛ برادرم نیز هنوز که هنوز است تکیه کلام های ارسطو و بابا پنجعلی ورد زبانش است و مرتب آنها رو پیش غریبه و آشنا تکرار می کند. خودم هم مبهوت از اینکه می شود فیلمی را با هزینه ی نسبتاً کم – در مقایسه با سایر فیلم ها – در عین رعایت سنت ها و اعتقادات در کنار جنبه هایی از طنز ساخت.

این اظهارنظرها گواه رضایت کامل خانواده ی ما به عنوان عضوی از جامعه اسلامی در مورد این سریال پرمخاطب می باشد. سریالی که برای ساختن بیشتر سکانس هایش هیجده چرخ «ارسطو» و خانه ی ساده و محقر «بهبود» کافی بود؛ سریالی که با پرداختن به موضوعات اصلی و پردغدغه ی مردم بار دیگر توانست خانواده ی ما را در کنار یکدیگر بنشاند و صفا و صمیمیت بین مان را مضاعف کند. سریالی که در حد توان به مشکلات و معضلات موجود در جامعه در قالب طنز پرداخت؛ از مهم ترین مسأله تا کم اهمیت ترین آن، از ازدواج و خانواده گرفته تا محیط زیست و یارانه؛ بعضی سکانس ها و تحلیل هایشان با چشم غیرمسلح قابل تشخیص و بعضی دیگر هم تا زاویه ی دیدمان را عوض نکنیم و کمی دقیقتر و موشکافانه تر و با عینک های سه بعدی و بالاتر به صحنه های فیلم توجه نکنیم به تحلیل و نتیجه ی مؤثر و مفیدی نخواهیم رسید.

از اینجا به بعد قصد داریم کمی جزئی تر و دقیق تر به صحنه های پایتخت3 بپردازیم تا صحنه های ارزشمند و معنادار این سریال را تشریح کنیم:

سکانس اول: خانواده

 


ادامه دارد . . .

۴ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱ ارديبهشت ۹۳ ، ۰۹:۴۴
حامد برزگر