زودتر از من رفت
این روز ها که گذشت میخواستم بنویسم از چمران ، از شریعتی ، از خطبه تاریخی و مدیریت رهبری در فتنه ، از گفتمان 3 تیر و از گلهای نبوت ، اما چه کنم که غمی در دلم بود و حوصله نوشتن را از من گرفته بود.
غم از دست دادن یک دوست ، همراه ، همسفر
سید علی احمدی ، دوستی که هنوز به یاد دارم زمان آشنایی مان را ، اول دبیرستان .
سید علی ، بسیجی ، ولایت مدار و نخبه .
سیدعلی هنوز صدای اذان گفتنت صدای قرآن خواندنت در گوشم طنین انداز است .
یادم نرفته که همیشه در صف اول نماز می ایستادی
یادم نرفته که به معماری رفتی تا هنرمند متعهد شوی که همیشه هم متعهد بودی
یادم نرفته که گفتی باید الگویمان پیامبر باشد و رفتارمان را مطابقت دهیم با رفتار پیامبر.
یادم نرفته لیوان شستنت در شب های قدر و اشک هایت
یادم نرفته روز بعد از تصادف را که گفتی "حامد خیر گذشت "
یادم نرفته . . .
هیچگاه تورا ناراحت ندیدم و تو مصداق «بشره فی وجه» بودی
زمانی که تو بورس به خارج از کشور شدی به خودم گفتم تو به هدفت میرسی ، اما . . .
تو رفتی و من دیدم رفتنت را . به قول قدیمی ها « این شتری بود که درب خانه تو ابتدا خوابید. »
امیدوارم با آقایی محشور شوی که روز ولادتش ، بدنت به خاک سپرده شد.
شادی روحش فاتحه مع الصلوات
ای خدای من ! چه بسیار مردمان را دیدم که از جز تو عزت خواستند و خوار گشتند واز جز تو ثروت طلبیدند و تهیدست شدندو در طلب رتبه جویی برآمدند و پست گردیدند.
امام سجاد « صحیفه سجادیه »
بهت تسلیت میگم.
امیدوارم که با این اتفاق ها که شاید تلنگری به ما،قدهامون را تو این راه محکم تر بر داریم.
یا زهرا