سینمای تابوشکن(2)
از اتفاقات پرالتهاب و ناگوار آن شب چند ماهی است می گذرد. در این مدت، سه چهار فیلم روی پرده ی سینما بالا رفته اند و پایین آمده اند؛ سریال های متعدد و متنوعی از شبکه های داخلی پخش شده اند... اما،
دریغ از نکته ای آموزنده برای خانواده ها؛
دریغ از اشاره ای به حفظ و حراست از اعتقادات و سنت ها؛
دریغ از احیا کردن فرهنگ ساده زیستی و ارتباط با آشنایان و همسایگان؛
دریغ از برپا کردن مراسمات عاری از گناه و معصیت؛
دریغ از فرهنگ سازی برای مسائل روز جامعه؛
دریغ از نحوه ی صحیح زندگی کردن؛
و خلاصه دریغ از سبک زندگی اسلامی.
آن شب و آن سرخ و سفید شدن ها و سر به پایین انداختن های اهل خانه نه تنها به خاطر نبود دریغ ها بود بلکه به خاطر تیشه ی بی شرمانه به ریشه ی زندگی ناب اسلامی که همان اصول و اعتقادات است بود؛ نه تنها در مسیر تحقق تمدن نوین اسلامی فیلمی ساخته نشد بلکه به عکس در خلاف جهت بزرگراه تمدن نوین اسلامی، ماشین سینما به سرعت در حال حرکت است؛ نه تنها فرهنگ سازی اسلامی نمی شود بلکه تابوشکنانه در حال پیشروی و سرایت آن به تلویزیون های خانگی نیز هست.
بعد از آن شب که خانواده ی ما یک نه «بزرگ» به سینما گفت، سینما از لیست تفریحات سالم خانواده ی ما خط خورد و تلویزیون که خیلی هم در خانه هوادار نداشت جای او را گرفت و سهم بیشتری از اوقات ما را به خود اختصاص داد؛ تلویزیونی که فقط برای تماشای فیلمهای تکراری چون یوسف نبی (ع)، شوق پرواز و گاهی هم بیست و سی روشن می شد؛ تلویزیونی که به ندرت کانون گرم خانواده را در کنار خود می دید؛ تلویزیونی که اگر این فیلم های دست دومش را هم کنار بگذاریم چیزی جز تبلیغات و مسابقات ثروت اندوز در آن به چشم نمی خورد.
روزها و شب ها این چنین می گذشت تا اینکه خبر پخش شدن پایتخت3 در ایام نوروز کم کم سکوت اهالی خانه را درباره ی سینما و تلویزیون شکست و باعث واکنش و اظهارنظر از طرف همان افرادی شد که در مسیر برگشت از سینما صمٌ بکمٌ شده بودند.
هر یک از اهالی خانه با اشاره به سکانس هایی از پایتخت1 و 2 به یکدیگر کمک می کردند تا محتوا و بازیگرانش را به یاد آورند؛ پدرم گنبد و گلدسته ای را که قرار بود با کامیون ارسطو به قشم ببرند از پایتخت2 به یاد داشت؛ مادرم عشق و علاقه ی کم نظیر خانواده ی نقی به خصوص نقی و هما به یکدیگر را بعد از یکسال فراموش نکرده بود؛ برادرم نیز هنوز که هنوز است تکیه کلام های ارسطو و بابا پنجعلی ورد زبانش است و مرتب آنها رو پیش غریبه و آشنا تکرار می کند. خودم هم مبهوت از اینکه می شود فیلمی را با هزینه ی نسبتاً کم – در مقایسه با سایر فیلم ها – در عین رعایت سنت ها و اعتقادات در کنار جنبه هایی از طنز ساخت.
این اظهارنظرها گواه رضایت کامل خانواده ی ما به عنوان عضوی از جامعه اسلامی در مورد این سریال پرمخاطب می باشد. سریالی که برای ساختن بیشتر سکانس هایش هیجده چرخ «ارسطو» و خانه ی ساده و محقر «بهبود» کافی بود؛ سریالی که با پرداختن به موضوعات اصلی و پردغدغه ی مردم بار دیگر توانست خانواده ی ما را در کنار یکدیگر بنشاند و صفا و صمیمیت بین مان را مضاعف کند. سریالی که در حد توان به مشکلات و معضلات موجود در جامعه در قالب طنز پرداخت؛ از مهم ترین مسأله تا کم اهمیت ترین آن، از ازدواج و خانواده گرفته تا محیط زیست و یارانه؛ بعضی سکانس ها و تحلیل هایشان با چشم غیرمسلح قابل تشخیص و بعضی دیگر هم تا زاویه ی دیدمان را عوض نکنیم و کمی دقیقتر و موشکافانه تر و با عینک های سه بعدی و بالاتر به صحنه های فیلم توجه نکنیم به تحلیل و نتیجه ی مؤثر و مفیدی نخواهیم رسید.
از اینجا به بعد قصد داریم کمی جزئی تر و دقیق تر به صحنه های پایتخت3 بپردازیم تا صحنه های ارزشمند و معنادار این سریال را تشریح کنیم:
سکانس اول: خانواده
ادامه دارد . . .
مگه سریال هم میبینی