قسمت دوم مستند دیدار یار
سکانس اول : فقط به آقا نگاه می کردم .مجری اومد و سلامی را خدمت آقا عرض کرد.از آقا پرسید شما ابتدا شروع می کنید یا دانشجویان شروع کنند.آقا هم با لحن خاصی که با تبسم هم همراه بود گفتند شما بفرمایید .دانشجویان یک به یک پشت سرهم صحبت کردند .ترتیب دانشجویان طوری بود که یک دانشجوی نخبه صحبت می کرد و یک دانشجو از تشکل ها.هر دانشجو که صحبت می کرد بعد از آن به سمت آقا می رفت و دستان آقا را می بوسید دانشجویان حاضر هنگامی که این اتفاق می افتاد صلوات می فرستادند.در همه ی این لحظات دانشجویان می گفتند خوش بحالشون.
سکانس دوم : فکر می کنم دانشجوی چهارمی را که فراخواندند نامش را اشتباه بردند .هر چه نگاه می کردم او امیریان بوددبیر همیشه تحکیم وحدت . اما مجری نام دیگری را فراخواند .لحظه ای نگذشت که اعتراض امیریان در جایگاه بلند شد و سخنان حاشیه را گفت و از مسئولین به پیش اقا اعتراض کرد (علی الخصوص نهادنمایندگی ).صحبت هایش تمام شد. نوبت او فرا رسیدکه دستان آقا را ببوسد.دستان آقا را بوسید و آقا 3 بار دست بر روی سرش کشید .در این لحظه بود که دیگر حس حسادتم در میدان خود نمایی کرد.
سکانس سوم : از بین همه دانشجویان که به دست بوسی آقا رفتند ، دانشجویی هنگام دست بوسی خواست تا پای آقا را ببوسد که آقا صورت او را گرفت و بالا آورد و دستی بر روی سرش کشید.دانشجوی آخری که صحبت کرد همه سوالی در ذهنشان بود.کی آقا صحبت می کند ؟ ساعت 7:30 عصر بود که صحبت آخرین دانشجو تمام شد .مجری پشت تریبون امد و از دانشجویانی که باید صحبت می کردند و صحبت نکردند عذر خواهی کرد اما دانشجویان هنوز علاقمند به صحبت کردن بودند و دستان خود را بالا برده بودند که صحبت کنند .در این زمان مجری زمان را به آقا داد تا بیانات خود را ایراد کنند .در هنگامه صحبت به دانشجویانی که می خواستند صحبت کنند با تبسم گفتند که مدیر برنامه ها اون طرف است (اشاره به مجری )اگر بنده مدیر برنامه ها بودم صحبت همه ی شما را گوش می کردم .که در این لحظه همه خندیدند.
سکانس چهارم : در بین صحبت های آقا که به آرمانگرایی اشاره می کرد به ذهنم رسید که آقا احتمالا می خواهد در مورد تک چرخ زدن دانشجویان در قضیه سفارت صحبت کند که حدسم درست بود .که در این قضیه من هم تک چرخ زدم.
سکانس پنجم : صحبت های آقا ، خیلی صمیمانه بود و تا به حال بنده این گونه صحبت های آقا را ندیده بودم و نه شنیده بودم.فکر می کنم در وسط صحبت های آقا بود که آقا به احساسات دانشجویی اشاره کردند آقا گقتند : یک جایی یک فردی حرف مخالف عقیده شما می زند .شما در آن لحظه می گویید بزنم دهنش رو خورد کنم .که در این لحظه حتی افراد بیت هم خندیدند.
سکانس ششم : کم کم موقع نماز بود .که افراد بیت در حال آوردن جانماز آقا بودند ودر گوشه حسینیه پهن کردند. نمی دونستم حتی قبله حسینیه هم کج هست . صحبت آقا تمام شد.همه بلند شدند و ما دوباره تحت فشار .در این لحظه همه به دنبال جا برای نماز خواندن . نماز شروع شد و در صفی ایستادم .آقا با سرعت 150 تا نماز می خواندند .از جوان تر ها نیز سریع تر نماز می خواندند.
سکانس هفتم : نماز تمام شد .همه حمله به سمت افطاری . اما در ذهنم این بود که آقا با ما افطاری می خورد یا نه.به سمت سفره ها رفتم .دیدم میزی گذاشته شده است .برایم مسجل شده بود که آقا می آید اما دیر شده یود .با تمام سعی و تلاش توانستم در آخر سفره ای که آقا نشسته بود بنشینم .در طول غذا خوردن اصلا نفهمیدم چه می خورم .همه اش نگاهم به سمت آقا بود.
سکانس آخر : در زمانی که آقا در حال غذا خوردن بود دختر کوچکی راآوردند و آقا یک لقمه غذا در دهانش گذاشتند.بعد از آن دانشجویی در سر سفره، دستانش را بالا برد و از آقا خواست تا به پیش او بیاید آقا پذیرفت و او هم به فیض رسید .بعد از او به این فکر بودم چگونه به دستان آقا خودم را برسانم.اما بعد از او نگهبانان حلقه ای شدند به دور آقا.در سر سفره که بودم یکی از دوستان می گفت چرا مسئولین باید پیش آقا بشینند .مسئولین تمام سال پیش آقا هستند ما باید پیش آقا بشینیم.آقا رفت و ما از بیت بیرون آمدیم و در این حال مامورین بیت همه به ما خوش آمد می گفتندو به این فکر بودم .کی ، دوباره ، باز ، این ،حسینیه ، این دیدار ؟؟! !
همنشین : کسایی که علاقمندند بدونند که : شعری که دانشجویان پیش آقا خوندند چی بوده .برند به ادامه مطلب!
قابل توجه دوستان این مستندی که خوندید قسمت دومش بود که جالب تر بود! اینم لینک قسمت اولش (+)
پیام بازرگانی : سایت آقای رسایی رو از پیوند هام بدلیل غیبت هایی که در مجلس داشته حذف کردم .