همنشین دل

ای همنشین من در این دنیا،تو تمام غم های مرا بخاطر بسپار وهمیشه در اندیشه ات نگهدار و به تاریخ بگو که عده ای همیشه بدنبال حقندونخواهند گذاشت که مستکبران بر مسثضعفان وپابرهنگان حکومت کنند.

این روز ها واقعیاتی در نزدیکی ما در حال رخ دادن  است و ما از آن بی خبریم . برخی از روی احساس انجام می گیرد و برخی از روی قوه عقلانی ، مهم نیست ، مهم این است که عمل از انسان سرزده است و نتایجی دارد.

امروز زن ، مرد است و مرد ، زن است؛ زن مردانگی می کند و مرد هم مردانگی! جای تعجب نیست ، اشتباه هم ننوشتم . جای زنانگی اینجا ، همین جا، خالی است ؛ این است که نرخ بیکاری،شده است 16 درصد ؟!!

شاید باشد معما، برای برخی این جمله ، بیکاری چه ربطش به زن ! ساده است ، کمی بیاندیش ، چون زن شود کارمند ، می گیرد جای یک کارمند ، کاش بود آن کارمند، مرد ، شاید شود نان آور آن مرد ! شاید هم آن مرد شود بابا!

چون ندارد آن مرد کار ، می ماند مجرد و تنها ، به پیروی از آن ، زن هم می شود مجرد و تنها!!؟

چون زن شود مجرد ، آنگاه می شود مانکن ، یا که جایشان می شود عوض !!؟

جایشان که شد عوض ، فساد می شود عیان ؛ چون فساد شود عیان ، می شود ازدواج نابود !

صبر کن ، ادندان به جگر بگذار ، چون زن شود کارِمند، بچه می رود مهد ، چون رود مهد ، یاد می گیرد رقص !

چون زن شود منشی ، می کند از مرد اطاعت ، اطاعت از غیر همسر ، برای چه ؟!! برای یک قران نان !!

نانی که خیلی اش می رود به جیب مدیر ، مدیر هوس باز و بی غیرت !

جون زن شود کارمند ، از مرد می خواهد غذا، چون غذا خواهد از مرد ، مرد غذا می گیرد از فست فود! چون خورند فست فود ، سلامتی میرود زیر علامت سوال ؟!!

چون زن شود کارمند ! زن می شود مشغول ، وقت ندارد برای مادری، چون نشد مادر، جمعیت می شود منفی، شیعه می شود محو!!؟

چون زن رود دانشگاه ، آن هم مهندسی، ارشد ،عمران، می رود توقع بالا ؛ تا سقف آسمان بالا! آنجا نمی آید شوهر، نمی پذیرد همسر! او شود تنها و بی کس! آنگاه شود فسرده!

چون زن شود کارگر ، نه پزشکی یا دبیری ، وقت ندارد برای همسر ، چون شود اینگونه ، چشمان همسر آرام نگیرد، شود بی قرار  و بی تاب ، آنگاه  خانواده شود سست و بی بنیاد!؟!

راه یکی است و فقط یکی : یا مرد شود زن ، یا زن شود مرد ، که این هم امکان ذاتی اش هست ممتنع !

بله اینگونه می شود که اگر زن در نقش اصلی خود انجام وظیفه نکند می تواند یک تمدن و یک جامعه را از پایه سست و توخالی  کند و تمدنی که آرزوهای دیرینه دارد ، آرزوهایش را به گور برد. 

آنها برایمان برنامه دارند ، برای تک تک ما !!؟

۶ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ ارديبهشت ۹۳ ، ۰۲:۰۳
حامد برزگر

از اتفاقات پرالتهاب و ناگوار آن شب چند ماهی است می گذرد. در این مدت، سه چهار فیلم روی پرده ی سینما بالا رفته اند و پایین آمده اند؛ سریال های متعدد و متنوعی از شبکه های داخلی پخش شده اند... اما،

دریغ از نکته ای آموزنده برای خانواده ها؛

دریغ از اشاره ای به حفظ و حراست از اعتقادات و سنت ها؛

دریغ از احیا کردن فرهنگ ساده زیستی و ارتباط با آشنایان و همسایگان؛

دریغ از برپا کردن مراسمات عاری از گناه و معصیت؛

دریغ از فرهنگ سازی برای مسائل روز جامعه؛

دریغ از نحوه ی صحیح زندگی کردن؛

و خلاصه دریغ از سبک زندگی اسلامی.

آن شب و آن سرخ و سفید شدن ها و سر به پایین انداختن های اهل خانه نه تنها به خاطر نبود دریغ ها بود بلکه به خاطر تیشه ی بی شرمانه به ریشه ی زندگی ناب اسلامی که همان اصول و اعتقادات است بود؛ نه تنها در مسیر تحقق تمدن نوین اسلامی فیلمی ساخته نشد بلکه به عکس در خلاف جهت بزرگراه تمدن نوین اسلامی، ماشین سینما به سرعت در حال حرکت است؛ نه تنها فرهنگ سازی اسلامی نمی شود بلکه تابوشکنانه در حال پیشروی و سرایت آن به تلویزیون های خانگی نیز هست.

بعد از آن شب که خانواده ی ما یک نه «بزرگ» به سینما گفت، سینما از لیست تفریحات سالم خانواده ی ما خط خورد و تلویزیون که خیلی هم در خانه هوادار نداشت جای او را گرفت و سهم بیشتری از اوقات ما را به خود اختصاص داد؛ تلویزیونی که فقط برای تماشای فیلمهای تکراری چون یوسف نبی (ع)، شوق پرواز و گاهی هم بیست و سی روشن می شد؛ تلویزیونی که به ندرت کانون گرم خانواده را در کنار خود می دید؛ تلویزیونی که اگر این فیلم های دست دومش را هم کنار بگذاریم چیزی جز تبلیغات و مسابقات ثروت اندوز در آن به چشم نمی خورد.

روزها و شب ها این چنین می گذشت تا اینکه خبر پخش شدن پایتخت3 در ایام نوروز کم کم سکوت اهالی خانه را درباره ی سینما و تلویزیون شکست و باعث واکنش و اظهارنظر از طرف همان افرادی شد که در مسیر برگشت از سینما صمٌ بکمٌ شده بودند.

هر یک از اهالی خانه با اشاره به سکانس هایی از پایتخت1 و 2 به یکدیگر کمک می کردند تا محتوا و بازیگرانش را به یاد آورند؛ پدرم گنبد و گلدسته ای را که قرار بود با کامیون ارسطو به قشم ببرند از پایتخت2 به یاد داشت؛ مادرم عشق و علاقه ی کم نظیر خانواده ی نقی به خصوص نقی و هما به یکدیگر را بعد از یکسال فراموش نکرده بود؛ برادرم نیز هنوز که هنوز است تکیه کلام های ارسطو و بابا پنجعلی ورد زبانش است و مرتب آنها رو پیش غریبه و آشنا تکرار می کند. خودم هم مبهوت از اینکه می شود فیلمی را با هزینه ی نسبتاً کم – در مقایسه با سایر فیلم ها – در عین رعایت سنت ها و اعتقادات در کنار جنبه هایی از طنز ساخت.

این اظهارنظرها گواه رضایت کامل خانواده ی ما به عنوان عضوی از جامعه اسلامی در مورد این سریال پرمخاطب می باشد. سریالی که برای ساختن بیشتر سکانس هایش هیجده چرخ «ارسطو» و خانه ی ساده و محقر «بهبود» کافی بود؛ سریالی که با پرداختن به موضوعات اصلی و پردغدغه ی مردم بار دیگر توانست خانواده ی ما را در کنار یکدیگر بنشاند و صفا و صمیمیت بین مان را مضاعف کند. سریالی که در حد توان به مشکلات و معضلات موجود در جامعه در قالب طنز پرداخت؛ از مهم ترین مسأله تا کم اهمیت ترین آن، از ازدواج و خانواده گرفته تا محیط زیست و یارانه؛ بعضی سکانس ها و تحلیل هایشان با چشم غیرمسلح قابل تشخیص و بعضی دیگر هم تا زاویه ی دیدمان را عوض نکنیم و کمی دقیقتر و موشکافانه تر و با عینک های سه بعدی و بالاتر به صحنه های فیلم توجه نکنیم به تحلیل و نتیجه ی مؤثر و مفیدی نخواهیم رسید.

از اینجا به بعد قصد داریم کمی جزئی تر و دقیق تر به صحنه های پایتخت3 بپردازیم تا صحنه های ارزشمند و معنادار این سریال را تشریح کنیم:

سکانس اول: خانواده

 


ادامه دارد . . .

۴ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱ ارديبهشت ۹۳ ، ۰۹:۴۴
حامد برزگر

اخیرا پارلمان اروپا قطعنامه ای صادر کرده است و مباحثی پیرامون آن مطرح شده است که سوال برانگیز می باشد،

آیا این نوع قطعنامه ها سابقه قبلی داشته است یا خیر؟ چرا قطعنامه در زمان فعلی صادر شده است ؟!! آیا ضمانت اجرایی دارد یا خیر ؟ آیا مطالب محتوایی مصداق دخالت می باشد یا خیر ؟

در پاسخ به این سوالات می توان گفت ، این نوع قطعنامه ها در زمان دکتراحمدی نژاد نیز وجود داشته است ولی مواردی که در ان مطرح شده است متفاوت بوده است و موضوعات تحریم و حقوق بشر در آن کم یازیاد بدان پرداخته شده است که قطعنامه صادر شده در سال 2011 نمونه ای از آن می باشد در این مقال قصد بررسی اینکه به چه جوانبی در این قطعنامه پرداخته شده است را نداریم و آنچه بیشتر مهم به نظر می آید و سوال مهمی می باشد چرا در زمان فعلی این اتفاق رخ داده است؟

در زمانهای قبلی این قطعنامه ها بوده اند و در زمان فعلی نیز هستند اما در زمان فعلی ما لبخند زدیم و به ظریفی با آنها برخورد کردیم پس چرا با لبخند زدن ما لبخند نمی زنند در آن زمان که لبخندی نبود ؛ انتظاری هم نبود که لبخند بزنند مقاومت بود و از طرف دیگر هم مقاومت بود ، اما حال که ظریفی و نرمی و ارتباط با همه دنیا مطرح است چرا اینگونه رفتار می کنند و چرا در زمان فعلی چنین سیاستی از جانب اروپا تکرار می شود؟ چرا زمانی که در حال مذاکره و همکاری و مراوده هستیم ؟ چرا در زمانی که همکاران آژانسی ، اطلاعات از معادن و ذخایر ما را می برند و غنی سازی سوخت 20 درصد ما تعطیل شده و پلمب شده است این قظعنامه ها صادر می شود؟ اگر زمانی قطعنامه را صادر می کردند که چیزی را از دست نداده بودیم حرفی نیود و اعتراضی نبود اما حال چرا؟!!!حال که پول تو جیبی خودمان به دست مان نرسیده و غنی سازی شرطی داریم  و آبرویمان رفته ؛ چرا باید قطعنامه با این محتویات صادر کنند!!! 

اسف بار تر از اینکه در قطعنامه ذکر شده است «پنجره فرصت پیش رو »، نکند جواب سوال و چرای ما اینجا باشد!!

چه شده است چه رفتاری نشان داده ایم که پنجره فرصت شده ایم چه سواری داده ایم که می خواهند در فرصت بدست آمده از ما سواری بگیرند ؟!!

نکند که سنگر اول خراب شده است و به فکر پیشروی برای فتح سنگر بعدی که حقوق بشر و موشک های بالستیک است افتاده اند .

کلام آخر ، راه رفتنی را باید رفت و در بستی را باید بست ، شاید باید راه ده سال پیش را تجربه کنیم اما افسوس که در مصر ، مرسی و در لیبی قذافی راه رفتنی را تجربه کردند و هنوز برای برخی عبرت نشده است سرانی که با وجود انقلابی بودن با استکبار نرم و نازک برخورد کردند و لبخند فراوان زدند ، مرسی به دیدار کلینتون رفت و قذافی به آغوش برلوسکنی ، اما چه شد سرانجامشان ، قذافی در چاه و مرسی در زندان ، آخرین سنگر ، سنگر براندازی ، فتح شد.

متاسفانه در همین قطعنامه ، انتخاباتی را که دکتر روحانی ، به عنوان رئیس جمهور انتخاب شد غیر دموکراتیک خوانده شده است و پایه های دولت  لبخند زنان و مدارا کردن ها لرزان شده است.


پیشنهاد: جناب دکتر روحانی یه تماس بگیرید با جناب اوباما ، در مورد پذیرش آقای ابوطالبی صحبت کنید شاید جواب داد؟!!!

از سخنان برخی تعجب می کنم که می گویند در زمان آقای خاتمی با کشورهای اروپایی ارتباط داشتیم و گفت و گو می کردیم و دیپلماسی در ان شرایط عالی بود .سوال اینجاست ناصرالدین شاه هم خوب اروپا می رفت پس او هم دیپلماسی عالی داشت؟!!

۶ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۳ فروردين ۹۳ ، ۱۳:۱۵
حامد برزگر

شبی با اهل خانه تصمیم گرفتیم که برای داشتن تفریحی سالم به سینما برویم؛ اولین سؤالی که در ذهن اعضای خانواده نمود پیدا کرد انتخاب فیلمی بود که مورد توافق همه باشد؛ هر یک از اعضای خانواده با توجه به گرایشات، احساسات و موقعیت سنی شان فیلمی را پیشنهاد کردند تا اینکه نوبت به من رسید؛ با توجه به اینکه من چندین بار به همراه دوستان و آشنایان به سینما رفته بودم و از وضع نابسامان و آشفته ی فیلمهای سینما آگاه بودم، از دادن پیشنهاد به خانواده سرباز زدم که این اقدام من، باعث انتقاد اهالی خانه بخصوص دلخوری شدید از طرف برادر و خواهرم شد؛ تا آنجا که مجبور شدم برای آرامش خاطر آنها فیلمی را انتخاب کنم؛ اما از آنجا که از مشکلات عدیده ی هر یک از فیلم ها مطلع بودم باز جرأت این را نداشتم که دست روی فیلمی بگذارم و آن را به خانواده پیشنهاد دهم. نهایتاً با وجود همه ی این اختلاف نظرات، به ناچار فیلمی را که نسبت به بقیه آبرومندانه تر و مناسبتر برای محیط خانواده بود، پیشنهاد کردم؛ پیشنهادی که خیلی به آن هم خوش بین نبودم.

پس از توافق جمع، راهی سینما شدیم. در مسیر راه همه ی نگرانیم این بود که نکند در حین تماشای فیلم صحنه ای را ببینیم که باعث شرمندگی و خجالت اعضای خانواده گردد؛ ازقضا اتفاق ناخوشایندی که دور از انتظار هم نبود رخ داد. سکانسی که با آمدنش به ناگاه فضای شادی و خنده های دلنشین برادرم و نگاه های پرمهر مادرم را قطع و کم کم جو سرد و بی روحی را بین مان حاکم کرد. سکانسی که منجر به هو کشیدن دختران و پسران حاضر در سالن شد؛ دختران و پسرانی که با نشستن در کنار هم، یادآور صحنه های تکراری خیابان ها و پارک های شهرمان شده بودند. صحنه هایی که در کنار سکانس فیلم، آرامش حاکم بر خانواده ها را لااقل تا قبل از آن برهم زد و جو آزاردهنده ای را بین خانواده ها بخصوص خانواده ی ما تداعی کرد. این جو به قدری سنگین بود که اگر کسی خانواده ی ما را در آن لحظه می دید گمان می بُرد که ما هفت پشت غریبه ایم...!

پدرم با نگاه کردن به فرزندانش - که سالیان سال برای تربیت شان زحمت کشیده بود - ، دنبال بهانه ای می گشت که خانواده را مجاب به بیرون آمدن و رهایی از آن محیط کذایی کند، مادرم خود را سرگرم موبایلش و مرور کردن عکس هایی که خود گرفته بود کرده بود - عکس هایی که حتی ترتیب آمدنشان را نیز از بَر بود - ، برادر پاک و معصومم خود را به خواب به ظاهر عمیقی زده بود تا ما متوجه زیرچشمی نگاه کردن هایش نشویم... ، خلاصه همه خود را به هرکاری مشغول کرده بودند تا متوجه اتفاقات و صحنه هایی که در فیلم و سالن می افتد نشوند؛ من هم با دیدن این اوصاف لحظه شماری می کردم تا فیلم به پایان برسد؛ تا اینکه صبر پدرم لبریز شد و همگی چون سربازی فرمانبردار پشت سر پدر از سالن خارج شدیم.

شاید آن موقع همگی در دلمان عهد کردیم که تا زمانی که سینماگران قصد تابو شکستن و اهانت به فرهنگــــــــ مان را دارند حتی الامکان به سینما نرویم و یا اگر هوس رفتن به سینما کردیم تن ها برویم که البته لذّت با خانواده رفتن چیز دیگری است.

در مسیر برگشت به خانه هم نه نظری راجع به فیلم شنیدیم نه تحلیلی و نه صدایی، صُمٌ بُکمٌ...




ادامه دارد . . .

۵ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۶ فروردين ۹۳ ، ۰۹:۴۴
حامد برزگر

مهدی جان سلام ، هفته ها آمد و یک سال شد، سالها آمد و کودکان،جوان شدندوجوانها پیر و پیرها به دیار باقی شتافتندو هنوز تو نیامدی ؟!!

تقصیر تو نیست

تقصیر ماست، هفت روز هفته ها ، شش روزش را صرف کار خودمان می کنیم و روز هفتم در برنامه ی خود نوشته ایم تعطیل و استراحت !!!

تقصیر ماست که جمعه را با نام ویاد خوای صبحش می شناسیم نه با یاد تو ، جمعه را با تفریحات عصرش می شناسیم نه با غروب دلگیر نیامدنت!!!

تقصیر ماست که همه روز و شب می دویم تا خودرویمان شود "پرادو" ، تا مبلمان منزل شود مثل همسایه ، تا یخچالمان شود دو درب، تا لوسترمان شود 12 چراغ ، تا رنگ قالی مان شود 7 رنگ ، تا تلویزیون مان شود ال سی دی !!!

تقصیر ماست که یادمان رفت وظایفی داریم از این خانه تا آن خانه ، یادمان رفت دین نماز و روزه نیست ، یادمان رفت آمده بودیم کاروانسرا ، همان جا خانه ای ساختیم و مشغول رقابت شدیم !!

تقصیر ماست تا جمکران هم که آمدیم نه برای تو ، برای حاجت خودمان آمدیم!!

تقصیر ماست که یادمان رفت که حسین زمان تنهاست و فریاد هل من ناصرش هویداست و همچنان منتظر !!!

آقا جان تقصیر ماست که یادمان رفت که زهرا برای علی پشت در رفت یادمان رفت فاطمه برای امام زمانش این چنین کرد و ما این چنین دست روی دست گذاشته ایم

تقصیر من است  که هر هفته نامه ی من گدا را اشک آلود میزنی ورق ، ولیک من هنوز با تغییر طبیعت ، تغییر نکرده ام.


آرمان گرایىِ جوان ایرانىِ ما عبارت است از ترسیم آینده یى با این خصوصیات. ما نظام و کشورى مى خواهیم که پیشرفته باشد و مردم آن دانشمند و بیدار و زنده باشند؛ غفلت زده و خواب آلوده نباشند؛ کشور برخوردار از عدالت باشد؛ مبراى از فساد باشد؛ طبقه ى اشراف بر آن حاکمیت نداشته باشد - چه اشراف سنتى، چه طبقه ى جدیدى که ممکن است اسمشان اشراف نباشد، اما در واقع اشراف باشند و به قول آقایان از رانت هاى گوناگون اقتصادى استفاده کنند - برخوردار از قدرت و استحکام سیاسى باشد؛ و همه ى اینها الهام گرفته ى از معارف دین و اسلام عزیز باشد. اسلام این ظرفیت را دارد که اینها را به ما تعلیم دهد.امام امت

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ فروردين ۹۳ ، ۰۷:۰۰
حامد برزگر
همان طوری که می دانید هر انسانی با توجه به جایگاهی که در آن قرار گرفته خوانندگان، بالادستان و زیردستانی دارد که با کمک ابزارهایی که در دستش هست، می تواند روی افکار و اراده ی آنها سوار و آنها را مطابق میل و خواسته های خود به هر کجا که می خواهد بکشاند و از آنها سواری بگیرد. حال می خواهم راجع به یکی از این ابزارها که قلم هست قدری مزاحمتان شوم... .

ن والقَلَمِ وَ ما یَسطُرونَ (قلم1)؛ سوگند به قلم و آنچه می نویسند...

قلمی که باید به تأثیرگذاری شگرف آن در اعماق وجودی انسان اذعان کرد. قلمی که به واسطه ی آن توانسته یک مسلمان را علیه مسلمانان دیگر بشوراند، قلمی که با آن بنیان مستحکم خانواده را متزلزل کرده است، قلمی که با آن مقدمات کودتاهای رنگی و غیررنگی را شکل داده است، قلمی که با آن انسان به جنگ علیه ی خویش می رود و خودِ خود را تقدیم صاحب قلم می کند، قلمی که زندگی بر پایه ی طاعت و بندگی را تبدیل به زندگی بر پایه ی لذّات کرده است، قلمی که جنگ های نرم و پنهان را جایگزین جنگ های سرد و علنی کرده است، قلمی که سیطره اش کل جهان و کل قلوب را فراگرفته است و هزاران قلم روشن و تاریک دیگر... ن والقَلَمِ وَ ما یَسطُرونَ.

البته از تأثیرات مثبت و سازنده ی این قلم نیز نباید غافل ماند که اگر بخواهیم به موردی در این زمینه هم اشاره ای داشته باشیم می توان به گل سرسبد آنها یعنی بیداری اسلامی در منطقه اشاره کرد. بیداری اسلامی ای که طلایه دار آن مردمی از تونس بودند که نهایتاً باعث سرنگونی دیکتاتوری 23ساله «بن علی» گردید. شعله ی این انقلاب دامن همسایگانش را هم گرفت و نهایتاً باعث سرایت آن به خاورمیانه شد. گرچه پازل این بهار اسلامی هنوز تکمیل نشده و ناتمام مانده است ولی امید است که این ملل بیدار و هوشیار با الهام از انقلاب اسلامی ایران و نیز خط دهی درست اندیشمندان و قلم عالمانشان بتوانند به این مهم دست یابند و  قیام های خودشان را به سرمنزل مقصود برسانند.

البته عمق نفوذ این قلم بستگی به مغز و جوهر آن دارد که متناسب با آن می توان به مطلوب مورد نظر رسید؛ همان گونه که برای بارور کردن یک نهال بایستی نور کافی به آن برسد، کود مناسبی به پای آن ریخته شود و آب پاکی آن را سیراب نماید؛ برای بارور کردن و به ثمر رساندن این مغز و جوهر نیز باید مطالعات گسترده و عمیقی با توجه به محتوا و پاک بودن آن منابع صورت بگیرد، که این محتوا و پالایندگی آنها تابع اعتقادات و باورهای صاحب قلم می باشد.

ما جوانان با توجه به سطح اعتقادات خود و آگاهی از اهداف و چشم اندازهای کشورمان و نیز دلسوزی ها و نگرانی ها نسبت به اتفاقات داخلی و خارجی کشور و مقایسه ی این حوادث با آن اهداف، شیفته ی تذکر، دخالت و نهایتاً اصلاح محیط، با توجه به آن جایگاهی که در آن قرار داریم هستیم که رسیدن به این مهم، مطالعاتی را می طلبد که تا آن مطالعات به خوبی انجام نشود هدف مذکور آنچنان که شایسته و بایسته است محقق نخواهد شد. طبعاً میزان مطالعه ی افراد با توجه به موقعیت های خاص و سطح تأثیرگذاری متفاوت خواهد بود. بر اهل فکر و قلم، آشکار و عیان است که هرکس دلسوزتر، نگران تر و خواهان اصلاح بیشتری است مسلماً باید مطالعات بیشتری را در برنامه ی زندگی خود اعم از دوران دانش آموزی، دانشجویی، تشکیل خانواده و بعد از آن قرار دهد.

انشاالله که ما هم بتوانیم در این مسیر قرار بگیریم... .


رهبر معظم انقلاب:

بالاخره اگر ما می خواهیم یک ملت پیشرو، بافرهنگ، باسواد و طی کننده ی راههای میانبر در زمینه های عقب افتادگی داشته باشیم و ادعا می کنیم که خود ملت این ظرفیت استعدادی را از لحاظ نیروی انسانی دارد، که این ادعا هم درست است. ناگزیر باید مسئله ی معلومات و مطالعات و اطلاعات عمومی و اطلاعات طبقات خواص در زمینه های مورد ابتلاء  نیازشان، از آنچه که امروز هست، فراتر برود.

(1376/8/19)

۴ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ فروردين ۹۳ ، ۰۳:۳۸
حامد برزگر
در یکی از همین روز های پایان سال خدا توفیق داد مثل بعضی از مردم به زیارت بازار برویم آن هم از نوع بازار خان. از روی سنگ فرش هایی رد میشوم که تازه به زمین چسبیده اند شاید هنوز تاول دست معمارش برطرف نگشته باشد.از کنار مغازه هایی که  عبور میکنم که انسان را به یاد زوج های جوان می اندازد و خرج های چند ده میلیونی!!! و گاها شاید خانواری باشد در همسایگی نداشته باشد نانی برای ظهرش . از این مغازه هایی که گاهی ازدواج را به تاخیر می اندازد به صورت گذرا رد می شدم که مردی با تلفن حرف می زد و می گفت : "هرچی قر است زیر چادر است " " هنوز قربون دخترهای مانتویی" ، شاید راست بگوید اعتنایی نمی کنم . دکان های مختلف ، ترمه های رنگارنگی که شاید ارز آور برای کشور باشند.سه چهارتا مغازه رفتم با خودم کلنجار رفتم .اما نپسندیدم. کم کم به خودم می گویم عجب سلیقه بی همتایی دارم که طراح برایم فکری نکرده !!! نچ ، نچ . می بینم که سلیقه من بی همتا نیست سلیقه بچه هایی از جنس من هست که مظلوم واقع شدند و باید برای شلواری از اول بازار و به قول یزدی ها تا تگ بازار بروم تا شاید یکی شان خوشم بیاید.حسرتش شاید جانسوز باشد که  تمدن اسلامی سبک پوشش ندارد و طرحمان سبک اسلامی ندارد.
از بالا بازار، نور آفتاب از سوراخ های سقف  موجب روشنایی آن میشود . پیرمردی ایستاده و کاسه ای بدستش هست و شلواری که کمربندش ریسمانی است که فرغون را به بالای ساختمان می کشند چه می خواهد از مردم .... چند قدم بعد مغازه چادر فروشی ایستاده بودم .خانمی با حجاب گفت این چادر های ساده قدیمی شده است دستش را گذاشت روی چادر های نازک و گل دار و گفت اینها الان مد هست اینها را بخرید.ما هم که شبش کتاب "تمدن برتر" خوانده بودیم یاد کردیم از استاد شهید مطهری که گفته بود ما ایرانی زود از بیگانگان چیزهایی را می پذیریم و به اصطلاح استسماع می شویم .فروشنده که پیرمردی با محاسن سفید بود گفت هرچه خودشان می خواهند بخرند چرا .... از پیرمرد ظاهر مذهبی هم بگذریم .چند قدم آنطرف تر ، برخلاف شهرهای بزرگ که بازارش لوکس هست و ساختمان ها آنچنانی .مغازه ای بود که اگر زلزله 3 ریشتری می آمد فرو می ریخت . داخل شدیم ، صاحب مغازه جوان و در چهره ظاهر کمی تا حدودی هم تیپ خودمان .خانمی چادری وارد مغازه شد و از شلوار پرسید . فروشنده گفت شلوار غواصی داریم اونجاست زیاد هم می برند اینها هم هست کشی هست .... اینجا هم ما را بدون فکر نگذاشت . قسمت شد از این مغازه خرید کردیم . فروشنده در پایان گفت مبارکتون باشه عیدتون هم فاطمی . یه مفاتیح هم گیرمون اومد از دستش ؟!!
دیگر ظهر بود کمی هم گرم و خسته !!! خداییش می جسبید قدم زنان بستنی بخوریم اما چه کنیم که فرستاده ی راستینش  گفت خوردن در ملا عام پستی می آورد.

استسماع : به حالتی از خرگوش گویند که وقتی شیر چشمش را در چشم خرگوش بیندازد این حالت پیش می اید و خرگوش به جای فرار ٰ به سمت شیر می رود.
از دولت و تیمش فعلا چیزی نمی گویمٰ؛ از نفاق می ترسم  .
ان شاء الله که دوستان سال خوبی داشته باشند.
تنها چیزی که توجه من رو تو پیام امشب رئیس جمهور و حضرت اقا جلب کرد.صندلی پشت سر آقا و مبل پشت سر رئیس جمهور بود.
۷ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ اسفند ۹۲ ، ۲۰:۰۸
حامد برزگر

این روز ها کتاب عدالت در گرداب را می خواندم در قسمت اشرافی گری ، چند خطی از آن  توجهم رو جلب کرد که به مضمون این بود: بعد از جنگ صفین ، کوفیان و اطرافیان حضرت علی (ع) شیرینی دنیا زیر زبانشان رفته بود و هوای زمین را به هوای اسمان ترجیح میدادند، این افراد به دو دسته تقسیم می شدند 1- مذهبی هایی که سابقه درخشانی داشتند و پس از رحلت پیامبر با فتوحات گسترده ای که توسط خلفای اول و دوم انجام شده بود از طریق غرامت و جزیه  وغیره  اموال چرب و نرمی  نصیب شان شده بود و به این سادگی حاضر به حضور در میدان نبرد و جهاد نمی شدند2- غیر مذهبی هایی که همین اتفاق برایشان افتاده بود 

گروه اول مذهبی های که سابقه درخشان داشتند به علت اینکه سابقه خود را خدشه دار نکنند سعی دراین داشتند تا حقایق را به گونه ای جلوه دهند که علی(ع)  اشتباه می کند اما گروه دوم که خطری را از این لحاظ احساس نمی کردند براحتی از صحنه جنگ کنار می کشیدند و بهانه ای و دلیلی نمی تراشیدند وسعی و عملی در اشتباه دانشتن اقدامات  حضرت انجام نمی دادند و این مذهبی های خوش سابقه بودند که بیشترین خدشه و ضربه را به حکومت حضرت وارد کردند.

هدفم از گفتن این قصه پر غصه شبیه سازی انقلاب 35 ساله ما با دوران حضرت علی است ، که عده ای پس از انقلاب پول خوبی به جیب زدند و یا اینکه  زندگی اشرافی گری به هم زدند و دوران جنگ و سختی هایش را فراموش کردند و اکنون حاضر به مقابله با دشمن نیستند و گاهی دشمن را به مثابه دوست می پندارند درست  شبیه دوران حضرت که برخی از جنگ خسته شده بودند و می خواستند به زندگی راحت الروحی برسند به علی پیشنهاد می دادند که بگذار معاویه در شام حکومتش را بکند و تو هم حکومتت را در کوفه برقرار ساز و بعدا که پایه های حکومتت محکم شد به سراغ معاویه برو. 

همین اخیرا بود که شنیدم بعضی گفتند : بعضی ها انقلاب را ندیدند یک شبه انقلابی شدند. ترسم آنست که کسانی که انقلاب را دیدند دنیا و هیچ و پوچش ، باعث شود که حقایق را به گونه ای دیگر جلوه دهند و یک عده ای را به پای انقلابی بودن خودشان قربانی کنند؟!!

۶ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ اسفند ۹۲ ، ۰۹:۱۹
حامد برزگر

جهان 1400 ساعت کار مفید دارد و ما حدود یک جهارم جهان یعنی سیصد ساعت کار مفید داریم ؟!!

مطالعه روزانه ما یک چهارم دنیا است !

این در حالی است که مصرف گاز و برق ما سه برابر دنیاست ٰ مصرف آب ما دو برابر میانگین جهانی است !!

مصرف انرژی ما دو برابر چین است که چین یک میلیارد و سیصد میلیون نفر جمعیت دارد که این جمعیت حدود بیست برابر جمعیت ایران است یعنی ما چهل  برابر چین مصرف می کنیم ؟!!

مصرف بنزین ما چهار برابر متوسط جهانی است ؟!!

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱ اسفند ۹۲ ، ۱۹:۱۴
حامد برزگر

دوشنبه ای بود زلف های ما کمی تا نسبتا زیاد شده بودند.باید فکری به حالشان می کردم. همراه یا همان موبایلم را برداشتم  الو سلام وقت دارید طرف مقابل جواب می دهد بله ساعت شش و نیم تشریف بیاورید.نماز را به کمر می زنیم  راهی آرایشگاه می شوم می خواستیم خرامان ٰ خرامان برویم اما چه کنیم که خیابان ها یخ زده و لیز انگار بر روی زمین پر از پوست موز راه میروی!!!  رسیدیم  تلویزیون ارایشگاه یا درستش پیرایشگاه روشن ؛ همان که ما وارد می شویم ادینهو بازیکن برزیلی مس کرمان گل دیگری را نصیب آبی پوشان استقلال می کند و استقلال با ان همه ادعا از مس کرمان ته جدولی می بازد .آقایان حاضر شروع کردند به بحث که حق شان هست این همه پول می گیرند و فقط حرف می زنند بازی بلد نیستند که ! حالا من هم قیافه مظلومی به خود گرفتم ببینم مثلا سطح فهم جامعه ما چقدر است در همین حین بود که آقای هیکلی چهار شونه اومد داخل و گفت آقا سید تو برف و بارون مشتری داری وضعت خوبه ها !! مردم پول هم نداشته باشند باید آخرش بیاند آرایشگاه  ؛ آقا سید که  قیافه اش به بچه  مذهبی ها می خورد و جوان بود جواب داد کار ما هم تا چند صباحی دیگر تمام می شود .جوون های روغن نباتی الان اینقدر بهشون میگن لیسانس خوبه که همه میرن لیسانس می گیرن جوون ما؛ 22 سالش میشه اوج جوونیش هست  بعد لیسانسش میاد میشینه کنار بابا و مامانش میگه کار نیست . چرا؟!! چون دیگه سطحش رفته بالا و هرکاری رو قبول نمی کنه !!! منم که می خواستم بحث  ذاغ تر بشه گفتم خوب اگر همه لیسانس بگیرن خوب هست دیگه سطح معلومات جامعه میره بالا .بعد یه مدت هم لیسانس میشه دیپلم. تا این رو گفتم آقا سید کمی ناراحت شد گفت جوونی که لیسانس گرفت شور و شوق جوونیش تموم شده حافظه یادگیریش تموم شده با همون لحظه یزدیش گفت قوه اش تموم شده . تازه بعد هم دیگه کار نمیکنه ؛ پس فرداکلی جوون بیکار داریم و کلی کار فنی !!! کی قراره بنایی کنه نکنه می خوای همه افغانی ها بیاند بنایی کنن. ما که دیدیم واقعا آقا سید با استدلال کامل حرفش رو به کرسی نشوند دیگه چیزی نگفتم .البته واقعا این جای سوال هست که :

چرا برا این موضوع هیچ فکری نمیشه؟ وچرا ظرفیت های دانشگاه ها رو بالا می برند بدون هیچ دلیلی و یک سری رشته های غیر بومی در دانشگاه ها پیگیری میشه که  فقط وقت جوون ما  هدر میره ؟!! تازه سن ازدواجش هم بالا میره .

به هر حال فکر می کنم باید خانواده ها استعداد فرزند شون رو بشناسند و اگر برای دانشگاه مفید نیستند با زور و اجباراین فرزند بیچاره رو به دانشگاه نفرستند  .بفرستند یه کار فنی یاد بگیره که قطعا درامدش هم از خیلی از اساتید دانشگاه  بیشتر خواهد بود .اما کمی هم فرهنگ سازی لازمه!!! 


از دوستان خواهش می کنم که به این لینک یک نگاه حداقل بیندازند. اینفو گرافیک مقاومتی

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۹ بهمن ۹۲ ، ۰۵:۳۳
حامد برزگر